اخبار و رودیدادها

مهر حسینی


خلاصه :

 بازگشایی اول مهر برنامه  با تلاوت آیاتی از کلام الله مجید آغاز شد و با حمل پرچم مقدس جمهوری اسلامی توسط دو دانش آموز و خواندن دسته جمعی سرود ملی ادامه یافت. مجری برنامه  از سرکار خانم مهدیان مدیریت

 بازگشایی اول مهر

برنامه  با تلاوت آیاتی از کلام الله مجید آغاز شد و با حمل پرچم مقدس جمهوری اسلامی توسط دو دانش آموز و خواندن دسته جمعی سرود ملی ادامه یافت.

مجری برنامه  از سرکار خانم مهدیان مدیریت محترم مجتمع جهت سخنرانی دعوت کرد .

ایشان در صحبت های خود به چراغ های راهنمای خداوند که در مسیر علم آموزی بر سر راه دانش آموزان قرار دارد اشاره کردند و از دانش آموزان دعوت کردند تا با بهره گیری از آنها سعادت دنیا و آخرت خویش را تضمین نمایند

برنامه با خواندن متنی زیبا در رابطه با دروس قیام امام حسین ع و گرفتن عکس یادگاری و بدرقه دانش آموزان از زیر قرآن پایان یافت و تلاش دانش آموزان در سال تحصیلی جدید شروع شد.

نوشته هلیا مزینانی با اجرای آلا جعفری

ما درس های خویش را از کودکی فراگرفته ایم، از همان روزگاری که قبل از گفتن بابا یاد دادند بگویم حسین  پا گذاشتیم به مدرسه و شروع کردیم به سرمشق کردن الفبای مکتب ، تا دست هایمان اندکی قدرت گرفت نوشتیم الف ، آب .. هم دست به لرزه افتاد هم دل، معلممان نامش عباس بود تا کنارت بود دل گرم می نوشتی آب... آخر کلامش گفت " قمر هم بدون خورشید هیچ نیست ... والله ان قطعتموا یمنی انی احامی ابدا عن دینی و بعد ادب شد بیشتر تکلیفمان یا غافر الخطایا اولین چیزی بود که حر پای تخته نوشت و همه ما را غرق کرد در زمان ، درست همان جایی که حر، سردار بی باک ابن سعد اولین نفر امضا کننده نامه ها بود و حر اولینی که آب را بست و اولین نفر هم برای حبیش حسین علیه السلام جان داد و ما خوب فهمیدیم که خدا چه بی حد و اندازه توبه کنندکان را دوست دارد .

ساعت بعدی

سنگین ترین درسمان بود و معلم کارکشته ترین، داستان این معلم فقط کربلا نبود دقیقا از خوابی شروع شد... خواب درختی که به هر شاخه آن پناه می برد... طوفان شاخه را از او می گرفت. لب گشودن برایش سخت بود. پیغمبر اذن داد و مهر و موم لب ها شکسته شد و خواب بر زبان عقیله جاری  و تعبیر این خواب نبود مگر از دست رفتن تک تک پناه های زینب.... اول پیامبر و همان شاخه نازک شکننده ای که پهلو شکسته بود و کبود .. بعد از مادر طوفان زمانه دستان خیبرشکن از زینب گرفت و ماند حسن و حسین چندی نگذشت که کنارتشت خونین و جگر پاره حسن زانو زد و درست سال 61 نوبت به شاخه آخر رسید. صبر کردن بعد از امید آخر سخت بود. درس که تمام شد ... صبر قدم اول ماجراست. سختی کار ، شهامت سخن گفتن و به میدان آمدن است. البته کار برای ولی سختی اش هم چیزی جز زیبایی نیست صدای الرحیل می شنوم باید رفت .... ما سال های زیادی صبر کرده ایم...

عهد بستیم کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا باشد ...

خون دادیم، جان دادیم، که ثابت کنیم هل من ناصر ینصرنی ات را می شنویم. می شناسیم یزید زمانه را و شده ایم حر و زهیر و مسلم و هانی مگر حسین زمانه منتظر نیست ، اصلا برای چه صبر می کردیم ، مگر نوبت رزم ما نرسیده است؟؟؟   

              

[gallery jnewsslider_ads="true" ids="1740,1739,1737,1738"]

               

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

دختران