اخبار و رودیدادها
نقش دوست در سرنوشت انسان
خلاصه :
.
پاسخ :
به این داستان واقعی در عصر نزول قرآن (دوره زندگی پیامبر اسلام(ص)) توجه کنید :
در عصر نزول وحی در میان مشرکان دو نفر به نامهای « عُقبه » و «اُبیّ بن خلف» باهم دوستانی صمیمی بودند. به گونهای که هرگاه یکی از سفر میآید، با ترتیب دادن میهمانی از دوست خود پذیرایی میکرد . روزی عقبه از سفر آمد. میهمانی ترتیب داد و اشراف قوم خویش را به این میهمانی فراخواند، از قضا دوستش در آن موقع به سفری رفته و در مهمانی حاضر نشد. هر چند هنوز اسلام نیاورده بود، با این وجود پیامبر اسلام را هم به این میهمانی دعوت کرد . هنگامی که سفره را گستردند و غذاها حاضر شد، پیامبر اکرم(ص) فرمودند: ای عقبه من از غذای شما نمیخورم تا شهادت به وحدانیت خدا و رسالت من دهی! عقبه نیز از باب اینکه به حضرت ارادت داشته و دوست داشت که حضرت از غذای او تناول کند، شهادتین را بر زبان جاری کرد.
این خبر به گوش دوستش ابی رسید. ابی برای او پیغام فرستاد که: ای عقبه از آیین خود منحرف شدی؟
عقبه در پاسخ گفت: نه، من منحرف نشدم. اما مردی بر من و میهمانی وارد شد و حاضر نبود از غذایم تناول کند، جز اینکه من شهادتین را بر زبان جاری کنم. من شرم داشتم که کسی از سفره من تناول نکند، لذا شهادتین را گفتم. ابی گفت: من تنها زمانی به دوستی با تو ادامه میدهم و از تو راضی میشوم که در برابر پیامبر بایستی و او را توهین کنی.
عقبه به خاطر دوستی ، این کار را کرد و مرتد شد و سرانجام نیز او و رفیقش در جنگ بدر در صف کفار به هلاکت رسیدند .( تفسیر مجمع البیان، ج 4، ص 166)
مواظب باش؛ دوستی هایت تبدیل به حسرت نشوند!
قرآن سرگذشت این دو دوست و سرانجام دوستی ناشایست و دوستی حسرت آفرین را چنین بیان میکند:
«وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً × يا وَيْلَتى لَيْتَني لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً × لَقَدْ أَضَلَّني عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَني وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً . (فرقان / 27-29)
«به خاطر آور روزی را که ستمکار دست خود را (از شدت حسرت) به دندان میگیرد و میگوید: ای کاش با رسول خدا راهی برگزیده بودم! ای وای بر من کاش فلان (دوست گمراه) را دوست خود انتخاب نکرده بودم! او مرا از یاد حق گمراه ساخت . بعد از آن که یاری حق به سراغ من آمده بود.» (فرقان 27 ـ 29)
در سوره مبارکه صافات از قبل از آیات 50 و پس از آن ، نکات بسیار عمیقی را در وصف بندگان مخلص پروردگار كه غرق انواع نعمتهاى معنوى و مادى بهشت هستند را بیان می دارد . آیات می فرماید : در حالى كه آنها غرق گفتگو هستند و از هر درى سخنى مىگويند و بعضى رو به بعضى ديگر كرده سؤال مىكنند و جواب مىشنوند" فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ»
ناگهان" يكى از آنها خاطراتى در نظرش مجسم مىشود رو به سوى ديگران كرده و مىگويد: من دوست و همنشينى در دنيا داشتم «قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّي كانَ لِي قَرِينٌ»
مع الاسف او به انحراف كشيده شده و در خط منكران رستاخيز قرار گرفت،" او پيوسته به من مىگفت: آيا به راستى تو اين سخن را باور كردهاى و تصديق مىكنى"؟« يَقُولُ أَ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِينَ»
كه وقتى ما مرديم و خاك و استخوان شديم بار ديگر زنده مىشويم و به پاى حساب و كتاب مىآئيم و در برابر اعمالمان مجازات و كيفر خواهيم شد" من كه اين سخنان را باور ندارم « أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدِينُونَ »
اى دوستان! كاش مىدانستم الان او كجاست؟ و در چه شرائطى است؟، آه جاى او در ميان ما خالى است. سپس مىافزايد: اى دوستان! آيا شما مىتوانيد نظرى بيفكنيد و از اوخبرى بگيريد"؟ «قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ»
اينجا است كه او نيز به جستجو برمىخيزد و نگاهى به سوى دوزخ مىافكند ناگهان دوست خود را در وسط جهنم مىبيند« فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِي سَواءِ الْجَحِيمِ») او را مخاطب ساخته" صدا مىزند: به خدا سوگند چيزى نمانده بود كه مرا نيز سقوط دهى و به هلاكت بكشانى« قالَ تَاللَّهِ إِنْ كِدْتَ لَتُرْدِينِ»
چيزى نمانده بود كه وسوسههاى تو در قلب صاف من اثر بگذارد، و مرا به همان خط انحرافى كه در آن بودى وارد كنى. اگر لطف الهى يار من نشده بود و نعمت پروردگارم به كمكم نمىشتافت من نيز امروز با تو در آتش دوزخ احضار مىشدم «وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّي لَكُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِينَ»
اكنون بنگر و ببين چه اشتباه بزرگى كردى؟ بعد از مرگ چنين حياتى بود و چنين ثواب و جزاء و كيفرى، اكنون همه حقائق بر تو آشكار شده ولى چه سود كه راه بازگشتى وجود ندارد.
در حدیثی از حضرت سلیمان نقل شده است که فرمودند: «درباره کسی قضاوت نکنید تا به دوستانش نظر کنید. چرا که انسان به وسیله یاران و رفقایش شناخته میشود.» (سفینةالنجاة، ج 2، ص 27)
مولا علی(ع) نیز نقش دوست را در سرنوشت و شناخت افراد چنین زیبا بیان میفرمایند :
«هرگاه ارزیابی شخصیت و رفتار کسی برای شما مشکل شد و پایبندی او را به دین نمیدانستید ، به دوستانش نظر کنید. اگر دوستان او متعهد به دین بودند ، او نیز پیرو دین خداست و اگر نسبت به دین بیتوجه و بیقید بودند، او نیز بهرهای از آیین حق ندارد.» (بحارالانوار ، ج 74، ص 197)
و چه زیبا مثنوی مولوی این مفهوم بلند قرآنی را بیان میکند:
تأثیر دوست بر رفتار انسان به حدّی است که در روایات آمده است: «انسان بر دین دوست خود قرار خواهد گرفت.» (همان)
از همینرو مسأله انتخاب و گزینش در دوستیابی به عنوان یک اصل مطرح است و سعدی در این باره چنین سروده است:
تو اول بگو با کیان زیستی
پس آنگه بگویم که تو کیستی