اخبار و رودیدادها

مادر


خلاصه :

.

 

گفت: این را آموزگارم داد گفت فقط مادرت بخواند.
مادر در حالی که اشک در چشمان داشت برای کودکش خواند:
فرزند شما یک نابغه است واین مدرسه برای او کوچک است آموزش او را خود بر عهده بگیرید.
سالها گذشت مادرش از دنیا رفته بود. روزی که بزرگترین مخترع قرن شد و در گنجه خانه خاطراتش را مرور میکرد برگه ای در میان شکاف دیوار اورا کنجکاو کرد آن را درآورده و خواند.
...
نوشته بود: کودک شما کودن است از فردا او را به مدرسه راه نمی دهیم.
ساعتها گریست!

 

 

 

 

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

دختران