فرهنگی-کتاب خوب

معرفی کتابخانه

کتابخانه ما


خلاصه :

اگر از درب شمالی بیایی، پیدا کردن کتابخانه ی مدرسه ی تزکیه کار سختی نیست، آسان است. همین که از درب وارد شوی، سمت چپ بعد از آب نما دربی چوبی که بالای آن تابلویی خورده با نام کتابخانه  

وقتی وارد می شوی بوی کاغذ مشامت را قلقلک می دهد ...

بوی کاغذهای کهنه و حتی نو، مست کننده است! بویش دل نشین است ... همچنین سکوتش، سکوتی که صدای قدم های ما آن را می شکند ...

جالب است ! در کتابخانه ی مدرسه ما برخلاف سایر کتابخانه‌ها هیچ کجایش برگه ای را نمی بینی که رویش نوشته باشد «لطفاً سکوت را رعایت کنید».

رنگ دیوارها به علت تعدد قفسه ها معلوم نیست، اما سقف آن سفید و کف آن کرم رنگ است!

وسط کتابخانه میزی قهوه ای رنگ که دورتادورش صندلی های قهوه ای است.

قفسه های کتاب دور صندلی ها ایستادن و غش غش به خاطرات صندلی ها می خندند.

نگاهم به سقف افتاد ...

 چه جالب لامپ های کتابخانه هم مانند کلاس ها کم مصرف است.

کل کتابخانه مدرسه ی ما اتاقی به شکل مربع است که دورتادورش را قفسه های کتاب احاطه کرده است.

قدم های پر تب و تابم را برمی دارم و چرخی در کتابخانه می زنم ... در همان اول با قسمتی مواجه می شوم که مربوط به مجله هاست.

نگاه که می اندازی می بینی در هر مورد و مطلبی مجله پیدا می کنی .

همانطورکه به مجله ها نگاه می کردم متوجه شدم در سمت چپم آینه ای طویل است، نگاهی به آینه انداختم و لبخندی زدم و قدم هایم را محکمترکردم تا با دنیای کتاب ها آشنا شوم. دنیای واژه های درهم، دنیایی از کلمات، مفهوم، جهانی از جمله های وابسته،

آرام آرام وارد که می شوی هزاران هزار کتاب آرام گرفته اند در انبوه قفسه هایی از جنس چوب ...

تیک تاک عقربه های ساعت نشان می دهد زمان دیدار واژه ها نزدیک است.

از سمت چپ شروع می کنی وارد دنیایی از علم و فنون خواهی شد. از فیزیک گرفته تا شیمی قسمت چپ کتابهای زیست و آن طرف تر نجوم.

کمی از دین می آموزی و با خیلی ها آشنا می شوی.

اگر راهی که آمده ای را برگردی وارد اولین جایگاه خلقت واژه ها می شوی. با پروین و حافظ و برادرانش که آشنا شدی می توانی با صدایی که داری کمی قطعه بخوانی با برقعی و کرمانی و نظری آشنا شوی،پروین را بخوانی و بعد وارد صحنه ای از زندگی خسرو و شیرین شوی. کمی غرق در عاشقانه لیلی و مجنون شوی و بعد کمی در رویای عشق فرهاد قدم بزنی.

هیجان زده نشو، هنوز خیلی تا دنیای واژه ها فاصله داری ؛ کمی جلوتر می رسی به دنیای نویسنده ها، رمان و داستان های کودکانه ؛ عاشقانه ،دراماتیک،

ازترسناک تا ... هرچی دلت بخواهد، از تراژدی و کمدی و درام حرف زدن جلوتر که بروی ؛در 4 گوش دفاع مقدس قرار می گیری و با یک نفس عمیق صحنه هایی از دلاوری های جانبازان ، اسرا و شهدا را مجسم می کنی و از باکری ها و زین الدین ها می خوانی و از آوینی ها یاد می گیری که چگونه روایت کنی.

از بابایی ها پرواز را فرا می گیری و هزاران عبرت ابدی همراه با عشق ...

از حقوق زنان و ... که بگذریم سیری در قرآن و تفاسیر حجیمش خواهیم داشت،

حالا انبوه کتابهای گلچین را روی دست هایت نگه دار و حس کن آرامش درون این کتاب ها را.

میزهای وسط کتابخانه مکان مناسبی برای قرار دادن این کتاب هاست.

به گشت و گذار که ادامه می دهی به میز مسئول کتابخانه می رسی. کیبورد و کارت هایی که عضویت ها را نشان می دهی.

نگاهت به قفسه های پشت صندلی می افتد و قفسه های شیشه ای بغل که از کتاب و CD ها پر شده.

آن طرف تر گلدان هایی که به طراوت فضا می افزاید.

حالا پرده ها را کنار بزن و حجاب از چشم خود بردار و غرق شو در دنیای واژگان و استشمام کن بوی آرامش را و بغض سنگین کلمات را بشکن و از دنیای پرهیاهوی کتابها، آن را که مفید تر است خوشه چین کن.

و پرواز بده خیالت را با غوغای کتابها، حالا شروع کن و پرواز بده افکارت را در آسمان بی انتهای این ورق ها.

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

دختران