فرهنگی-کتاب خوب
خاطرات مرتضی بشیری ،نویسنده فاطمه بهبودی.
پوتین قرمزها
خلاصه :
عملیات روانی حتی روی نیرو های خودی جواب می دهددرست آن زمان که دشمن، کار را به دست گرفته و دارد پیروز می شود با یک عملیات روانی می توان روحیه ی نیروهای مقابل را دچار تزلزل کرد وبرای این کار باید اطلاعات دقیقی از وضعیت دشمن،چه نظامی ،چه فرهنگی واجتماعی داشت؛ یکی از راههای کسب اطلاعات بازجویی از افسران عالی رتبه دشمن بود.
در ابتدای جنگ تحمیلی این واژه برای خیلی ها آشنا نبود وتعداد انگشت شماری با واژه آشنا بودند ودرصدد راه اندازی این کارمهم بودند.مرتضی بشیری پس از سالیان متمادی که در حوزه های مختلف از مدیریت مدرسه گرفته تا مسئولیت در وزارت خارجه بنا به روحیه ای که فرماندهان از او سراغ داشتند او را دعوت به همکاری در این حوزه کردند واوبا تحمل سختی های فراوان این مهم را راه اندازی کرد . عملیات روانی حتی روی نیرو های خودی جواب می دهدباهم یکی از خاطرات وی را که درفصل سه کتاب آمده مرور می کنیم:《هوا تاریک بود وحید بی تاب.ترکش،به کمرش،خورده بود حمل حمید،که صدو ده پانزده کیلو بود،برای من،که شصت ودوسه کیلو بودم،ممکن به نظر نمی رسید،مانده بودم چطور او را به عقب برسانم ،که به سرم زد اصلا مجروح شدنش را منکر بشوم.گفتم:ببینم زخمت را...کو؟کجاست؟به جراحتش نگاهی کردم وگفتم: هیچی نیست،الکی داری ناله می کنی! همان لحظه منور آسمان را روشن کرد ودیدم تمام لباس او را پوشانده ،کمرش،آسیب زیادی دیده بود،متوجه شد نگاهم به بدنش خیره مانده ،گفت:حاجی،راستش،را بگو ....چه شده؟ گفتم:هیچی!افتادی توی چاله،لباست خیس شده،فکر کردی خون است! گفت: پس چرا می سوزد؟ گفتم:از من می پرسی؟ترسیدی داری بهانه می آوری با معصومیت گفت:شاید خراش،برداشته !بنده ی خدا را بدهکارکردم.باورش شد چیزی اش نیستراه افتاد با همان وضعیت حدود شانزده ،هفده کیلومتر به عقب برگشت. نماز صبح را خواندم.پنج،شش کیلو متر مانده به مقر ،کمکم خورشید بیرون زد.زیر نور طلوع ،حمید چشمش،به لباس خونینش افتاد وهمان جا از هوش،رفت....