فرهنگی-کتاب خوب

نوشته نرجس شکوریان فرد

عبدالمهدی


خلاصه :

کرمان که سر مزار حاج قاسم سلیمانی بروی ؛بی اختیار سر مزار شهید ی به نام عبدالمهدی مغفوری کشیده می شوی.او که بود ک هیچ وقت مزارش از زائر خالی نیست؟!

فرمانده سیرجان واستاد دانشگاه چمران و باهنر. آنقدر با نیروهاش قاطی می،شد که تا ضرورتی نداشت اورا نمی شناختی. برای دانستن مشکلات زندان ،خودش را در غالب زندانی در آورده بود تا به شخصه با واقعیت ها ومشکلات آشنا شود. قرار با بانوی خانه را حفظ قرآن گذاشته بود وتفسیر قرآن ونهج البلاغه. مجروح شیمیایی که ماسکش را بخشیده بود وخودش در گوشه ی خانه تا مدتها با بدنی تاول زده بستری شد. بسیج را سفارتخانه امام زمان عجل الله می‌دانست ومعتقد بود که باید همیشه پاک و مطهر نگهش،داشت. اذان هایش دلچسب وبخشندگی اش،مثال زدنی بود. تکه ای از کتاب👇👇

به گفته بانوی خانه اش وقتی که پرسیده بود حاضری برای رضای خدا در جمع خودت را کوچک کنی؟گفت: یه بار سوار ماشین بودم.ماشین هم کنار خیابون پارک شده بود ومنتظر بودم.قرآن گذاشته بودم وگوش می دادم که قاری آیه ی سجده خوند.منم از ماشین اومدم پایین،جمعیت زیادی هم داشت رفت وآمد می کرد.اما من رو به قبله سرم رو گذاشتم زمین وسجده کردم. بعضیا فکر کردند دیوونه شدم.ص ۶۶

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

دختران