فرهنگی

برشی کوتاه از زندگی شهید محمود رضا استاد نظری


خلاصه :

 شهدا، همه تعلقات را از خود بریدند و خود را مسافر آسمان کردند، تا گذرگاه بودن دنیا را اثبات کرده باشند و راز آزادی را بریدن از خویش ثبت نموده باشند.

«یکجوری حرف می زد که انگار نه انگار تازه پشت لبش سبز شده و می خواهد استخوان بترکاند. یکهو بزرگ شده بود و به نظر می رسید از نوجوانی و ویژگی هایش  زودتر از آن چه که باید عبور کرده باشد. خیلی دوست داشت فرصت خدمت به دیگران را پیدا کند. توی تدارکات جبهه مشغول شستن ظرف می شد، در حالی که  به خاطر شرایط خوب مالی در زندگی شخصیش هیچوقت، اجازه و شرایط کار کردن را نداشت. نگهداشتن این روح بزرگ در کالبد کوچکش سخت به نظر می رسید. توی یک قسمت از وصیت نامه اش، خطاب به خدا نوشته بود:

شیطون با آدم نقد معامله می کنه و می گه تو گناه کن، مزه شو همین الان بهت می چشونم. ولی تو نسیه معامله می کنی؛ می گی الان گناه نکن، پاداشتو بعدا       می دم. خدایا؛ بیا و این دفعه با من نقد معامله کن!»

محمود رضا استاد نظری، عضو گردان حمزه لشگر 27 محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سللم، از بزرگمردان نوچوان سال های حماسه و دفاع بود. حضور در صف مقابل جبهه کفر و نفاق، برای او که با امکانات رفاهی مناسبی زندگی کرده بود، شکل دیگری داشت. با همان جثه ریز، در عرصه پیکار شجاعانه حضور پیدا می کرد و در عین حال به خاطر خدمات با ارزشش به خادم الحسین هم مشهور شده بود.

دل کندن از این دنیای مادی و رهیابی به آستان مقدس دفاع از ارزش های دینی، آرمان زندگی این نوجوان شهید شد و با این که به راحتی می توانست به سوئد مهارجت کند اما دل در گرو یار بست و نهایتا در بزرگ عملیات پیروز والفجر 8 ، شهد شیرین شهادت را نوشید.

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

دختران