فرهنگی

برشی کوتاه از زندگی شهید امید مزینانی


خلاصه :

شهدا مبدأ و منشاء حیاتند، زمینی بودند، اما زمین گیر نبودند.

«از همان بچگی فهمیده و باهوش بود. از مدرسه که می آمد بدون اتلاف وقت روی دو پا می نشست و بساط مشق و درسش را می گذاشت جلوی رویش. تا تمامشان نمی کرد ول کن معامله نبود. یادگیری هایش در کلاس اتفاق می افتاد برای همین بعد از مدرسه کارش را طوری تمام می کرد که جای ایرادی نباشد. هیچوقت، هیچ کس به او تذکر نداد که درست را بخوان و یا مشقت را بنویس. پشتکار زیادش حتی از دوره دبستان هم مشهود بود.»

امید مزینانی، فرزند سوم خانواده بود و بعد از شروع جنگ، با حضور در گردان قاسم از لشگر 10 سید الشهدا نوبتی پیدا کرد تا دِینش را به انقلاب اسلامی ادا کند. وقتی از دبیرستان تزکیه فارغ التحصیل شد، کسب رتبه های خوب دانشگاهی در چند رشته می توانست او را سرگرم ادامه تحصیل نماید. گرچه نهایتا قبولی در رشته متالوژی دانشگاه تهران، فرصت مناسبی را برایش به ارمغان آورد، اما ترجیح داد تا مثل سایر همرزمانی که حضور در صف مدافعان حریم انقلاب را وظیفه اول خود می دانستند، گذر از واحد های درسی جبهه حق را تجربه کند.

اولین فرصت خدماتیش در صحنه نبرد به خاطر عبور از دوره امداد گری در بیمارستان امام خمینی، نقش درمانی داشت و در دومین حضور، آرپی جی زن گردان شد تا بعد از تلاشی ستودنی،  نوزده سالگیش را با افتخار تمام نذر اسلام کند. سرانجام، توفیق شهادت در خاک عراق آغاز سربلندی همیشگی او شد.

 

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

دختران