دلنوشت
زندگی در میزند
خلاصه :
پرنده زندگی پشت پنجره تمام خانه هاست و در میزند... شاید کسی با صدای در زدن های زندگی پنجره را باز کند... و شاید کسی هم مثل من با سکوت زندگی :)زندگی در میزند.
من صدای سیستم را بیشتر میکنم.
زندگی محکم تر در میزند.
هندزفری را بیشتر در گوشم فشار می دهم.
زندگی صدایم می کند...
زندگی منتظر من است تا پنجره را باز کنم، زندگی پشت پنجره منتظر من است.
من اما به درس گوش می کنم، به صدای معلم که از پیوندهای شیمیایی می گوید. از شتاب، از معادلات چند مجهولی
و صدای سیستم را بیشتر می کنم و هندزفری را بیشتر فشار می دهم تا دیگر صدای چهچهه زدن های زندگی به گوشم نرسد... و دیگر صدایی از زندگی نمی آید!
می ترسم! نگران زندگی می شوم!
از پشت سیستم بلند میشوم و پرده بلندِ ضخیم را کنار میزنم.
نور خورشید با غرور به صورتم می تابد.
پنجره را باز می کنم و صدای بال زدن های زندگی را میشنوم
زندگی می رود تا بقیه را هم از پشت سیستم هایشان بلند کند...
و من به نور خورشید، به شکوفه های روی درخت و آسمان شاید آبی تهران لبخند میزنم.
من به زندگی لبخند می زنم :)
سیده مهدیا
۳ سال پیش
عالیه 👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👍🏻👍🏻👍🏻
محبوبه خوانساری
۳ سال پیش